تحقیر کردن من که این همه طرح و برنامه نمیخواهد, کافیست بگویی: تو!
*خب تو نباید اینقدر بدیهیات را به زبان بیاوری...بدیهیات , بدیهی اند...نه که ندانمشان...اگر به روی خودم نمی آورم یعنی میخواهم آرام و با طمانینه از کنارشان رد شوم...یک جوری که بیدار نشوند...بیدار نشوند و سر و صدا نکنند...بعد تو کشان کشان دستشان را میگیری و می آوری که جلوی من برقصند...که هی خودشان را به رخم بکشند...که هی خراب شوند روی سرم...وقتی مینشینی روبرویم...وقتی پشت سرم می ایستی...وقتی میخواهی از شدت خواستن , کنارم باشی و نمیخواهم , حداقل سکوت کن...سکوت از آن اتفاقات بی بدیل بین آدمهاست که راه به اندوه نمیبرد...
به دوست داشتنت مشغولم ،
همانند سربازی
که سالهاست ،
در مقری متروکه
بی خبر از اتمام جنگ ،
نگهبانی میدهد!
+ نوشته شده در جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲ ساعت 0:47 توسط
|