لذت ِ مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بین روح و بدنت فاصله تعیین کردن

نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد شک
نتوانست، بنا کرد به توهین کردن

زیر بار غم تو داشت کسی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن

آنقدَر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده ست توانایی نفرین کردن

باوفا خواندمت از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
خط مزن نقش مرا موقع تمرین کردن

وزش ِ باد شدید است و نخم محکم نیست
اشتباه است مرا دور تر از این کردن
.